شهر رمان

بهترین رمان ها را از شهر رمان رایگان دانلود کنید شهر رمان بهترین کتابخانه مجازی با برترین رمان های عاشقانه،ترسناک،پلیسی،طنز،کلکلی و غیره میباشد

شهر رمان

بهترین رمان ها را از شهر رمان رایگان دانلود کنید شهر رمان بهترین کتابخانه مجازی با برترین رمان های عاشقانه،ترسناک،پلیسی،طنز،کلکلی و غیره میباشد

شهر رمان
شهر کتاب مرکز دانلود رایگان رمان های عاشقانه ، ترسناک ، طنز ایرانی و خارجی
رمان برای اندروید
رمان برای ایفون
رمان با فرمت پی دی اف
بایگانی

مشخصات کتاب

نام رمان

شش خلافکار

نویسنده

حدیث افشار مهر

ژانر

عاشقانه -اجتماعی

فرمت

PDF-APK-EPUB

 

 

مشخصات کتاب

نام رمان

شش خلافکار

نویسنده

حدیث افشار مهر

ژانر

عاشقانه -اجتماعی

فرمت

PDF-APK-EPUB

خلاصه :

دانلود رمان شیش خلافکار سه تا دختر شر و شیطون که فارغ از هر سختی و مشکلی به زندگی بدون دغدغه خودشون ادامه میدن.سه تا پسر مرموز با دنیایی تیره و تار…با ورود این سه پسر به زندگی سه تا دختر همه چیز زیرو و رو میشه و زندگی صحفه ی سیاهش روی اونا باز می کنه…سرنوشت چه تصمیمی برای این شیش نفر گرفته؟اصلا این سرنوشت بود که راه زندگی اینارو به هم گره زد؟

 

تند تند مغنعه ام جلوی اینه درست کردم ، رژ صورتی رنگم با عجله روی لبام کشیدم…

هلن همونطور که از جلوی در رد می شد گفت:بدو دیگه اه چقدر لفتش می دی.

موهام زدم زیر مغنعه…وای خدا اون لنگه ی جورابم کو؟

زیر اشغالای روی تخت نگاه کردم…اوووف اینجاهم که نیست.

دستم زدم به کمرم و به دور و بر نگاه کردم.

چشمم خورد به زیر تخت…حتما همینجاست.

خم شدم و سرم بردم زیر تخت…اینقدر تاریکه که هیچی مشخص نیست…خواستم خودم

بکشم بیرون که با صدای جیغ سوگل از جا پریدم و این حرکتم مساوی شد با برخورد سرم به لبه ی تخت.

اووووخ خدا خیرت نده سوگل حلقت جر بخوره الهی.

کلید رخشمو(دویست شیش آلبالوییمو)از توی جیبم در آوردم و در ماشین رو بازکردم ،

همزمان سه تامون پریدیم و سوار شدیم که کف ماشین با زمین برخورد کرد….

چند لحظه سکوت برقرار شد ، همونطور که بیرونو نگاه میکردم

با صدای آرومی گفتم:خب بهتره که حرکت کنیم.

استارت زدم روشن نشد دوباره زدم بازم روشن نشد .

هلن:بهتر نیست پیاده شیم تو استارت بزنی؟

من:آره فکر خوبیه.

از ماشین پیاده شدیم، خم شدم سمته فرمون و استارت رو زدم‌‌، با صدای روشن شدنش جیغی

از خوشحالی کشیدم و بالا پایین پریدم برگشتم به هلن و سوگل بگم که روشن شد ولی

با دیدن همسایه ی بغلیمون حرف تو دهنم ماسید ؛ همچین نگام می کرد انگار داره به

یه آدم دیووونه نگاه می کنه، صاف ایستادم و خودمو زدم به کوچه معروف علی چپ و گفتم: سلام حالتون خوبه؟

یه صدایی از همون اطراف اومد که گفت: سلام شما خوبین؟

جاااان؟ این کی بود؟ من داشتم با این اقای رو به رویی حرف می زدم این صدا از کجا اومد؟

رو به هلن کردم و گفتم:هلن تو صدایی رو نشنیدی؟

هلن سرشو تند تند تکون داد دوباره همون صدا اومد که گفت:خانوم من بودم.

 

لینک دانلود

 

رمان های پیشنهادی:

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی