خلاصه رمان : قسمتی از زندگی زنی به نام آیه می باشد که با توجه به آرمان های همسرش گام برداشته و در جایگاه همسر یک مدافع حرم به سمت جلو در حرکت است.
ارمیا مردی که اعتقاداتش ضعیف شده و در بحران دست و پا می زند…
و دختر ی به نام رها که در بندهای زیادی اسیر است…
“تقدیم به از جان گذشتگانی که امنیت آور این سرزمین شدند. آنان که دنیا را جا گذاشته و خدا را در گریه های کودکان و زنان بی دفاع می دیدند.”
قسمتی از متن رمان از روزی که رفتی
برف آنقدر بارید تا تمام جاده را سپید پوش کرد و راه ها را بست.
جاده چالوس در میان انبوهی از برف فرو رفت و خودروهای زیادی در میان آن زمین گیر شدند.
در راه ماندگان، به هر نحوی سعی در گرم کردن خود و خانواده هایشان داشتند.
جوان بلند قامتی به موتور سیکلت عظیم الجثه اش تکیه داده و کاپشن موتور سواری اش را بیشتر به خود می فشرد تا گرم شود، کسی به او توجهی نداشت.
انگار سرما در دلشان نشسته بود که نسبت به همنوعی که از سرما در حال یخ زدن بود بی تفاوت بودند.
با خود اندیشید:
“کاش به حرف مسیح گوش داده بودم و با موتور پا در این جاده نمی گذاشتم!”
مرد شصت ساله ای از خودروی خوو پیاده شد.
بارش برف با باد شدیدی که می وزید سرها را در گریبان فرو برده بود.
صندوق عقب را باز کرد و مشغول انتقال وسایلی به درون خودرو شد.
سایه ای توجهش را جلب کرد و باعث شد…
دانلود رمان از روزی که رفتی با فرمتPDF |
دانلود رمان از روزی که رفتی با فرمتAPK |