شهر رمان

بهترین رمان ها را از شهر رمان رایگان دانلود کنید شهر رمان بهترین کتابخانه مجازی با برترین رمان های عاشقانه،ترسناک،پلیسی،طنز،کلکلی و غیره میباشد

شهر رمان

بهترین رمان ها را از شهر رمان رایگان دانلود کنید شهر رمان بهترین کتابخانه مجازی با برترین رمان های عاشقانه،ترسناک،پلیسی،طنز،کلکلی و غیره میباشد

شهر رمان
شهر کتاب مرکز دانلود رایگان رمان های عاشقانه ، ترسناک ، طنز ایرانی و خارجی
رمان برای اندروید
رمان برای ایفون
رمان با فرمت پی دی اف
بایگانی

ژانر: عاشقانه ، اجتماعی ، اجباری

نویسنده رمان: کوثر شاهینی فر

تعداد صفحات رمان: ۶۸۳

فرمت: pdf


 

 

ژانر: عاشقانه ، اجتماعی ، اجباری

نویسنده رمان: کوثر شاهینی فر

تعداد صفحات رمان: ۶۸۳

فرمت: pdf


خلاصه‌ رمان : این رمان روایتگر داستان دختری می باشد که به اجبار باید با یک مرد ازدواج کند.

او برای خلاص شدن از این ازدواج اجباری شب عروسی‌اش از مجلس فرار می کند.

اما در میان راه بنا به دلایلی تصمیمش عوض می شود و…

قسمتی از متن رمان حرارت تنت

نفس نفس می زنم.

توجهش سمت دیوار جلب میشه و یک قدم جلو میاد…

با ترس بیشتر، هردو دستم رو جلوی دهانم می گذارم و به دیوار تکیه می زنم.

من حتی لباس عروس رو ندیده بودم و آسو انتخابش کرده بود، آسو؟ نگرانشم…

و اشک از گوشه ی چشمانم سر می خوره.

دل نگران دوباره از گوشه ی دیوار نگاه می کنم و می بینمشون…

یکی از آدم هایی که دنبالم هستن به سمت اون یکی برمی گرده و داد می زنه:

کاظم برو اون طرف، اگه دختره فرار کنه شبمون به صبح نرسیده کشته میشیم!

دلم براشون می سوزه…

اونا هم چاره ای ندارن و مجبورن منو پیدا کنن، اما من نمی تونم، نمیشه، نمیشه که برگردم و عروس این مجلس باشم.

صدای جیغ و سوت میاد، برمی گردم!

یک ماشین عروس سفید رنگ که پشت سرش یک ماشین قرمز رنگ و چند تا پسر هستن…

این ساختمان به جز ما چند تا مراسم دیگه هم داره.

گریه ام گرفته، مامان گفته بود مراسم باید جای آبرومندانه ای باشه و این عوضی هم بی چون و چرا قبول کرده بود.

بینیم رو بالا می کشم، وقت نیست برای آبغوره گرفتن، آسو گفته بود تورج پشت ساختمان منتظر منه، گفته بود شناسنامه رو توی باغچه ی شمالی…

ژانر: عاشقانه ، اجتماعی ، اجباری

موضوع رمان حرارت تنت: عاشقانه ، اجتماعی ، اجباری

نویسنده رمان: کوثر شاهینی فر

تعداد صفحات رمان: ۶۸۳

خلاصه‌ رمان : این رمان روایتگر داستان دختری می باشد که به اجبار باید با یک مرد ازدواج کند.

او برای خلاص شدن از این ازدواج اجباری شب عروسی‌اش از مجلس فرار می کند.

اما در میان راه بنا به دلایلی تصمیمش عوض می شود و…

قسمتی از متن رمان حرارت تنت

نفس نفس می زنم.

توجهش سمت دیوار جلب میشه و یک قدم جلو میاد…

با ترس بیشتر، هردو دستم رو جلوی دهانم می گذارم و به دیوار تکیه می زنم.

من حتی لباس عروس رو ندیده بودم و آسو انتخابش کرده بود، آسو؟ نگرانشم…

و اشک از گوشه ی چشمانم سر می خوره.

دل نگران دوباره از گوشه ی دیوار نگاه می کنم و می بینمشون…

یکی از آدم هایی که دنبالم هستن به سمت اون یکی برمی گرده و داد می زنه:

کاظم برو اون طرف، اگه دختره فرار کنه شبمون به صبح نرسیده کشته میشیم!

دلم براشون می سوزه…

اونا هم چاره ای ندارن و مجبورن منو پیدا کنن، اما من نمی تونم، نمیشه، نمیشه که برگردم و عروس این مجلس باشم.

صدای جیغ و سوت میاد، برمی گردم!

یک ماشین عروس سفید رنگ که پشت سرش یک ماشین قرمز رنگ و چند تا پسر هستن…

این ساختمان به جز ما چند تا مراسم دیگه هم داره.

گریه ام گرفته، مامان گفته بود مراسم باید جای آبرومندانه ای باشه و این عوضی هم بی چون و چرا قبول کرده بود.

بینیم رو بالا می کشم، وقت نیست برای آبغوره گرفتن، آسو گفته بود تورج پشت ساختمان منتظر منه، گفته بود شناسنامه رو توی باغچه ی شمالی…تعداد صفحات رمان: ۶۸۳

فرمت:pdf

خلاصه‌ رمان : این رمان روایتگر داستان دختری می باشد که به اجبار باید با یک مرد ازدواج کند.

او برای خلاص شدن از این ازدواج اجباری شب عروسی‌اش از مجلس فرار می کند.

اما در میان راه بنا به دلایلی تصمیمش عوض می شود و…

قسمتی از متن رمان حرارت تنت

نفس نفس می زنم.

توجهش سمت دیوار جلب میشه و یک قدم جلو میاد…

با ترس بیشتر، هردو دستم رو جلوی دهانم می گذارم و به دیوار تکیه می زنم.

من حتی لباس عروس رو ندیده بودم و آسو انتخابش کرده بود، آسو؟ نگرانشم…

و اشک از گوشه ی چشمانم سر می خوره.

دل نگران دوباره از گوشه ی دیوار نگاه می کنم و می بینمشون…

یکی از آدم هایی که دنبالم هستن به سمت اون یکی برمی گرده و داد می زنه:

کاظم برو اون طرف، اگه دختره فرار کنه شبمون به صبح نرسیده کشته میشیم!

دلم براشون می سوزه…

اونا هم چاره ای ندارن و مجبورن منو پیدا کنن، اما من نمی تونم، نمیشه، نمیشه که برگردم و عروس این مجلس باشم.

صدای جیغ و سوت میاد، برمی گردم!

یک ماشین عروس سفید رنگ که پشت سرش یک ماشین قرمز رنگ و چند تا پسر هستن…

این ساختمان به جز ما چند تا مراسم دیگه هم داره.

گریه ام گرفته، مامان گفته بود مراسم باید جای آبرومندانه ای باشه و این عوضی هم بی چون و چرا قبول کرده بود.

بینیم رو بالا می کشم، وقت نیست برای آبغوره گرفتن، آسو گفته بود تورج پشت ساختمان منتظر منه، گفته بود شناسنامه رو توی باغچه ی شمالی…

لینک دانلود:

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی