رمان ارباب زاده مغرور من
نویسنده الهه اتش ژانر:عاشقانه-اربابی 250 صفحه
خلاصه :دانلود رمان ارباب زاده مغرور من اربابی از تبار سیاهی، قدرت و خشونت دختر ارباب دختری از جنس سکوت،آرامش،پاک،ساده و عاشق خدمتکار ارباب پسری از جنس سنگ و انتقام اما مهربون حالا این دختر قصه عاشق پسر قصه مون میشه و زمانی که ارباب متوجه میشه حالا چی در انتظار این دو نفر است…..: یسنا یسنا بیا ،دوباره رحیم افتاده به جون یکی تو رو خدا بیاحالا این دختر قصه عاشق پسر قصه مون میشه و زمانی که ارباب متوجه میشه حالا چی در انتظار این دو نفر است….
قسمتی از رمان:حالا این دختر قصه عاشق پسر قصه مون میشه و زمانی که ارباب متوجه میشه حالا چی در انتظار این دو نفر است…..
_: یسنا یسنا بیا ،دوباره رحیم افتاده به جون یکی تو رو خدا بیا
_:باز چی شده ؟من حوصله کل کل کردن با اون دیو دو سرو ندارم
_:الان وقت این حرفا نیست با ساقه انار افتاده به جون مش عباس
_:مش عباس؟؟ به اون پیر مرد چکار داره اخه
_:سر جریان پسرش دیگه،گفته پسرم رفته شهر رو من ازش خبر ندارم
اما خودش قایمش کرده بود
همراه ملیحه خدمتکار خونمون راه افتادم رحیم سر کارگر عمارت پدرم
بودو البته مورد اعتمادترین و دست راست پدرم،پدرم پسر نداشت ما
سه تا دختر بودیم دوتا خواهرم
یاسمنو یاس گل ازدواج کرده بودنو تو ده بالا زندگی میکردن،هر دوشون بچه داشتن
_:چی شده رحیم؟
ازش میترسیدم عین چی اما اعتماد به نفسمو حفظ میکردم اون موقع ها
۱۷ سالم بودو رحیم یک جوون ۲۸-۲۹ ساله بود قد بلندو چارشونه بودباچشمای مشکیو نافذ که ادم از سرماش یخ میزد
_:خانم برو بالا
_:نزنش،چرا میزنیش ؟!این پیر مرد مگه چقد جون داره؟
_:اون دروغ گفته و سزاش مرگه!
_:یعنی چی قتل که نکرده کارشم طبیعی بوده تو از احساسو عاطفه
سر رشته نداری وگرنه همه میدونن که هر پدری بود همین کارو میکرد
_:پسرش دزدی کرده اون از املاک ارباب
دوباره شلاق
واقعا برام مفید بود فقط چندتا سوال برام پیش اومد که نیازه دوباره ببینم شاید اوکی شدم وگرنه میپرسم !
با اجازتون اینجارم فرستادم برای دوستم
ممنونم