رمان شلاق
خلاصهدر جلد قبل، شخصیت اصلی ما یعنی حِماسه ، تو یه تصادف چشماش رو از دست میده و حدود دو سال بعد، چشماش… رو پیوند میدن … ولی در کمال تعجب، اون چشما بنفش بودن
از اون موقع به بعد،اتفاق های عجیبی براش میوفته و در نهایت،میفهمه که اون چشما برای دختری به نام آنوهه بوده … یهدورگه از ازدواج یه جن وانسان … اَهرَمَن ها، که گروه جنای منفی بودن شروع به اذیت کردن حماسه میکننکه روح آنوهه باحماسه ارتباط برقرار میکنه …بهش میگه که همین کار ها رو اَهرَمَن ها با اون هم کردن … اونا پدر و مادر آنوهه رو کشتن و
حتی پدر خونده ومادر خونده آنوهه رو هم اذیت کردن … در نهایت آنوهه مجبور میشه به خواستشون تن بده یعنی آدم بکشه …